ســخن نخست

مژده موذن‌زاده
مژده موذن‌زاده

دبیر بخش هنرهای تجسمی

مهرماه همیشه با آغاز سال تحصیلی جدید بود و شروع فعالیت مراکز فرهنگی ازجمله گالری‌ها همراه بود تا در این بازه زمانی تحصیلی، شاهد برگزاری نمایشگاه‌های متعدد و حضور مدام دانشجویان هنر در افتتاحیه‌ها باشند. اما داستان ادامه‌دار ویروس کرونا چراغ گالری‌ها را خاموش کرده است. به همین دلیل بخش هنرهای تجسمی در این شماره با موضوع کلی مجله همراه شده است، به امید روزی که بدون ترس و نگرانی از وجود بیماری شاهد برپایی نمایشگاه‌ها و اتفاقات هنری بیشتر و متفاوت‌تری در کرمان باشیم و این بخش بتواند انعکاسی از رویدادهای هنری را در خود داشته باشد.

موضوع اصلی مجله حماسه است و در بخش هنرهای تجسمی سعی شده با نگاهی به نقاشی ایرانی که ارتباطی با ادبیات ایران- بخش غالب آن حماسه- می‌باشد، به این موضوع بپردازیم.

- مرجان افشاری‌راد، با دکتر جواد علی محمدی اردکانی، نقاش، پژوهشگر هنر و مدرس دانشگاه در گفت‌وگویی تلفنی به‌طور تخصصی و مشخص در مورد شکل‌گیری حماسه، نقاشی و تصویرگری حماسی قبل و بعد از اسلام، ویژگی‌های تصویرگری حماسی، ورود حماسه به نقاشی ایرانی، مکاتب نگارگری، تقسیم‌بندی حماسه‌هایی چون ملی و مذهبی، دلایل کمتر دیده شدن حماسه در نقاشی‌های ایرانی در دوره معاصر موضوع حماسه و در نهایت در مورد مجموعه آثار این هنرمند که برگرفته از حماسه می‌باشند، گفت‌وگو کرده است.

- رضا اکبرزاده نقاش و مدرس دانشگاه یادداشتی مختصر در خصوص نقاشی قهوه‌خانه‌ای که نمادی اصیل و ماندگار در فرهنگ و هنر ایران محسوب می‌شود و ارتباط این نقاشی با شاهنامه فردوسی و ویژگی‌های هویتی و ملی نقاشی قهوه خانه ای، با عنوان «حفظ هویت ملی و حماسی نقاشی ایرانی» نوشته است.

- «هر انسان، یک حماسه‌ساز» عنوان یادداشت سیما حبیبی است که ابتدا به قهرمان‌سازی فردی و درونی انسان‌ها، تعریف حماسه، شخصیت‌های برجسته ادبیات حماسه ایران و آثارشان، بررسی موضوعی، فرمی و ساختاری نقاشی‌های ایرانی که زمینه کار را از ادبیات این سرزمین وام گرفته‌اند می‌پردازد و درنهایت مطلب خود را با غزلیات حافظ درباره آزادگی انسان که اصل قهرمانی و آفریننده حماسه است، تمام می‌کند.

- جدای از اینکه ادبیات حماسی ایران ارتباطی تنگاتنگ با نقاشی ایرانی دارد در سایر هنرها ازجمله مجسمه‌سازی، عکاسی، تصویرسازی، سینما، تئاتر، موسیقی، صنایع‌دستی، فرش و ... تأثیر قابل‌توجهی گذاشته است و مورد توجه هنرمندان بوده است. حمیده پاک عکاس و مدرس دانشگاه یادداشت خود را با عنوان «سیمای یل‌نامه‌ها در عکاسی معاصر ایران» رد پای موضوع حماسه را در مجموعه آثار تعدادی از عکاسان معاصر ایرانی از جمله صادق تیرافکن- که شاید بتوان گفت جزو اولین عکاسانی است که از نشانه‌های تصویری گره خورده به فرهنگ و ادبیات ایران به‌وفور در آثارش استفاده کرده است- مهرانه آتشی، مهدی مقیم‌نژاد و ... با اشاره به تکنیک و محتوای آثار، بررسی ‌کرده است.

حماسـه درمان بی‌هویتی است

مرجان افشاری‌راد
مرجان افشاری‌راد

گفت‌و‌گو با دکتر جوادعلی‌محمدی اردکانی، نقاش، پژوهشگر هنر و مدرس دانشگاه

شاهنامه بیش از هر اثر دیگری در ایران تصویرگری شده است

***

دکتر جواد علی‌محمدی اردکانی، نقاش، پژوهشگر هنر و مدرس دانشگاه است، او در سال ۱۳۴۸ در اردکان یزد متولد شده و هم‌اکنون عضو هیئت‌علمی و مدیر گروه نقاشی دانشکده هنر دانشگاه علم و فرهنگ تهران است. علی‌محمدی اردکانی علاوه بر تألیف کتاب‌های «همگامی ادبیات و نقاشی قاجار» و «پژوهشی در زیلوی یزد» بیش از ۱۵ مقاله پژوهشی نیز نوشته و در نشریات معتبر داخل و خارج کشور ارائه داده است. شرکت در نمایشگاه‌های نقاشی و ورکشاپ‌های آموزشی متعدد، سابقه این هنرمند پژوهشگر را پربار نشان می‌دهد. جالب‌توجه برای مخاطبان این مصاحبه، تدریس او در دانشگاه شهید باهنر کرمان است که فرصت آشنایی بیشتر او با تاریخ هنر کرمان را فراهم نموده است. گفت‌و‌گوی پیش رو با او بر موضوع «حماسه» و تأثیر آن بر تاریخ نقاشی ایرانی متمرکز است که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنم.

در ابتدا علاقه‌مندم بپرسم، آیا می‌توان ردپای حماسه در نقاشی ایرانی را در نقاشی‌ها یا رخدادهای حماسی پیش از اسلام جست‌و‌جو کرد؟

در هنر پیشااسلام، یعنی در دوره ساسانیان رخدادهایی داشتیم که محصول جنگ‌های ایران با رم بوده و معدود تصاویری که از آن دوره بر جای مانده نیز نشان‌دهنده و بازگوکننده رخدادهای حماسی ایرانیان است.

شاهنامه نیز که از آثار سترگ حماسه‌سرایی ایران می‌باشد و سروده پس از اسلام است، به حماسه‌ها و رخدادهای پیشااسلامی پرداخته و داستان‌هایش متعلق به آن دوره است.

اگر بخواهیم از زمینه‌های این تصاویر حماسی بگوییم، می‌توانم به یکی از این نمونه‌ها که در دوره ساسانی چندین بار تکرار شده اشاره کنم که عبارت از صحنۀ پیروزی «شاهپور» بر «والرین» و «فیلیپ عرب» به‌ضرورت هم‌زمان ‌بود. در این تصویر، فیلیپ عرب جلوی اسب شاهپور زانو زده و شاهپور سوار بر اسب نشسته و دست والرین امپراتور رم را گرفته، این تصویر‌، به صورت‌هایی کمابیش متفاوت، هم در تنگۀ چوگان وجود دارد، هم در نقش رجب وجود دارد و هم در نقش رستم، و تکرار ‌این‌ها نشان‌دهندۀ یک رخداد حماسی در تاریخ سیاسی ایران و تحولات سیاسی ایران است.

به هر حال بحث من این است که بسیاری از نقاشی‌های حماسی مربوط به دورۀ بعد از اسلام، زمینه‌ی پیشااسلامی دارند، اما چون بحث نقاشی به میان می‌آید و ما وقتی از نقاشی حرف می‌زنیم معمولاً از آثاری حرف می‌زنیم که تعریف خاصی دارد، باید بگوییم که متأسفانه عموم آثار نقاشی ما از دوران پیشااسلامی برجای نمانده و آنچه به‌جای مانده از دوران اسلامی است که به صورت کتاب‌آرایی‌هایی بوده که در مکاتب مختلف به دست ما رسیده است.

نقاشی یا همان تصویرگری حماسی در آثار نقاشی بعد از اسلام چه روند تحولی داشته است؟

بله، آرام‌آرام از مکتب سلجوقی شروع می‌شود، بعد به مکتب ایلخانی می‌رسد که به آن مکتب تبریز هم می‌گوییم، بعد هم مکتب هرات، مکتب تبریز صفوی، مکتب اصفهان، و به‌طور دامنه‌دار روایت‌های حماسی در دورۀ زندیه و قاجار هم ادامه پیدا کرد.

همان‌طور که در قسمت قبل صحبتم هم گفتم ما در آثار حماسیِ قبل از اسلام یکی از حماسه‌های سترگ بشری به نام شاهنامه فردوسی را داریم که در کنار دیگر حماسه‌های بزرگ مثل: «ایلیاد و ادیسه» قرار می‌گیرد و بر نقاشان هم‌عصر خود و بعد از خود بسیار تأثیر می‌گذارد

شاهنامه در عصری سروده شده که خیلی مهم است؛ درواقع، چرایی ظهور و بروز شاهنامه، نشان دهنده اهمیت حماسه‌ها و شاید پاسخ بنیادی به این پرسش باشد که اصلاً ضرورت وجود حماسه چیست؟

منظورتان این است که چرا حماسه‌ها شکل گرفتند؟

بله، پاسخ به این پرسش‌ها که حماسه‌ها در چه بستری شکل می‌گیرند؟ در چه زمانی شکل می‌گیرند و چه کارکرد اجتماعی فرهنگی دارند؟، به هر حال همه ما می‌دانیم که ایران در دهه‌های اول هجری با حمله اعراب مواجه شد و جامعه ایرانی که در عرصه فلسفه، دانش و فناوری یک جامعه پویا بود، از اعراب شکست خورد و تحت سلطه آن‌ها قرار گرفت. اینجا این ملت دچار سرخوردگی می‌شود، دچار گسست فرهنگی می‌شود و در این زمان در ایران همچون هر فرهنگی دیگری، انسان‌هایی پدیدار می‌شوند و بسترها و شرایطی فراهم می‌شود تا اسطوره‌ها و حماسه‌ها سر برآورند و نقش پیوند دهنده روح جمعی آن جامعه را عهده‌دار شوند و هویت لطمه خورده آن را بازتولید کنند. بنابر این مقدمه، حماسه فردوسی سر برمی‌کشد و می‌خواهد روح فرزانگان، روح شجاعت و دلیری، روح تدبر و قهرمانان ایرانی را نشان دهد و هویت از دست رفته را باز بسازد. از اینجا است که تقریباً مکتب سلجوقی شکل می‌گیرد و ما از این دوران شاهنامه‌هایی مثل شاهنامه «کاما» داریم که اکنون در موسسه شرق‌شناسی هندوستان است و از آن دوران به بعد تا دوره قاجار این اثر حماسی، یعنی شاهنامه، اثری است که بیش از هر اثر ادبی دیگری در فرهنگ ایران تصویرگری می‌شود.

بنابراین حماسه موتور محرک پیشرفت و اعتماد به نفس یک جامعه است. این موتور محرک در طول تاریخ ایران برای ایرانیان کارایی داشته که نزدیکترینش به ما، به دوره قاجار می‌رسد که نهضت مشروطیت در جامعه شکل و رواج می‌گیرد؛ در این دوره ملهم از همین حماسه ملی، نقاشی قهوه‌خانه‌ای سربرمی‌آورد. از همین دوره در کرمانِ شما، در حمام ابراهیم‌خان تصویر دیو سپید به یادگار است که می‌خواهد بگوید ما می‌توانیم اهریمن را از سر راه برداریم؛ بنابراین حماسه به بطن جامعه ورود پیدا می‌کند تا جامعه را هوشیار و بیدار کند.

جالب است بدانیم که ما به‌عنوان ایرانی، روایت‌های عاشورایی را نیز هم‌عرض با حماسه فردوسی ارائه می‌کنیم. به این روایت که امام حسین (ع) در کربلا در مقابل تعرض و تجاوز می‌گوید: ای شمشیرها مرا فرا گیرید، نگاه حماسی می‌کنیم، حالا در حماسه‌های قدیم دشمنان ما تورانیان بودند، اینجا سپاه یزید بن معاویه است؛ چه فرقی می‌کند؟ شر، شر است و خیر، خیر. این همان فرهنگ کهن ماست که شخصیت‌های مذهبی خودش را شاه و فرزندان‌شان را شاهزاده خطاب می‌کند و افراد تابع پادشاهان را افراد نیک می‌پندارد. همین فرهنگ است که علی بن ابیطالب (ع) را شاه نجف خطاب می‌کند، بنابراین وقتی می‌گوییم که موتور محرک این فرهنگ همان حماسه می‌باشد و این حماسه را، هم در روایت‌های تاریخی و پیشدادی خود جستجو می‌کند و هم در نهاد و تاریخ دین، سخن درستی گفته‌ایم. درک این فرهنگ از تاریخ و دین، یک درک تعاملی است، نه تقابلی؛ برای این‌که این دو را هم‌عرض هم‌دیگر می‌بیند و می‌خواهد طیف‌های مختلف جامعه را تحریک نماید. در این بین ممکن است بعضی‌ها نگرش دینی‌شان و بعضی دیگر نگرش ایرانی و میهنی‌شان پررنگ‌تر باشد که آن هم منبعث از بحث‌هایی است که در دوره مشروطه رواج یافت و بین علقه‌های میهنی و دینی انشقاق افتاد و بعضاً تاکنون هم ادامه دارد. به هر شکل نقاشی ایرانی درمجموع هر دو وجه را کنار هم می‌گذارد؛ بعضاً پرچم «نصر من الله و فتح قریب» را بر شانه‌های رستم دیده‌ایم، این در حالی است که رستم متعلق به پیش از اسلام است اما پرچم نصر من الله بر شانه‌های او یک‌یک نشانه اسلامی که در مجموع در کنار هم از عناصر ایرانی و اسلامی برای هویت‌سازی استفاده می‌کند.

می‌خواهم بدانم آیا می‌توانیم از ویژگی‌های تصویرگری حماسه بپرسیم و برای آن ویژگی‌های تصویری خاصی را برشماریم؟

ببینید، حماسه، یعنی روایت. این روایت صحنه‌های خاصی دارد، یعنی هم صحنه‌های تجسمی دارد، هم صحنه‌های اخلاقی و تربیتی و هم صحنه‌های دیگر؛ مثلاً در داستان جنگ رستم و اسفندیار، چون رستم می‌داند که اسفندیار آدم بزرگی است، فردوسی در حدود چهار پنج هزار بیت می‌سراید که در آن رستم دارد اسفندیار را نصیحت می‌کند، یعنی روایت با نصیحت درآمیخته شده است، جایی دیگر، روایت عاشقانه است، مثلاً وقتی فریدون می‌خواهد به جنگ برود و می‌خواهد با مادرش، فرانک خداحافظی کند، صحنه توصیف مهر مادری است که می‌خواهد بچه‌اش را بدرقه کند و اشک در چشمانش حدقه زده، جایی دیگر صحنۀ نبرد است و نبرد یک کمپوزیسیون تقابلی پرشور، با خط، فرم و فضا لازم دارد. اینجا دید روایت متفاوت می‌شود، از خونریزی، کشتار، سر بریدن، صدای طبل و جنگ می‌گوید. یک جای دیگر، قهرمان در یک دشتی است که به دیدار معشوقه می‌رسد. پس ما نمی‌توانیم یک دستورالعمل واحد داشته باشیم، نمی‌توان گفت حماسه را چه‌طوری نقاشی کنیم؛ بلکه ما باید بدانیم می‌خواهیم چند مجلس از یک حماسه را تصویر بکنیم. باید ببینیم روایت ما چی است؟ مثلاً اگر یک صحنه عاشقانه‌ای است که در آن قهرمان به دیدار معشوقه می‌رود، عموماً برای آن از تصویر گل‌ها، سرسبزی، پرندگانی که در آسمان پرواز می‌کنند، استفاده می‌شود، اما برای توصیف صحنه‌های جنگ، از بیابانی که انگار همه‌اش خار است؛ بنابراین شما باید متوجه باشید که متناسب با تصویری که در ادبیات تولید شده، تصویرگری کنید تا بتوانید روح روایت را به مخاطب القا کنید.

آیا ما می‌توانیم تاریخی را مشخص کنیم و بگوییم که از این تاریخ حماسه وارد نقاشی ایرانی شده است؟

به شکل قاطع نمی‌توانیم. مثلاً در قرون اولیه بعد از اسلام می‌توانیم بگوییم که ایرانیان سراغ شاهنامه رفته و شاهنامه تصویرگری می‌شده است، چون‌که در آن زمان ایران تقریباً از اعراب و از حکومت عباسیان که بغداد که مرکز خلافت بوده مستقل می‌شود.

اما حماسه‌ها در ماهیت دو نوع هستند: یا وجه مکتوب دارند، یا وجه شفاهی. حماسه‌های مکتوب را چون در واقع به شکل مکتوب بعد از اسلام باقی مانده بودند از شاهنامه منصوری و شاهنامه فردوسی به این طرف داریم؛ و به‌تبع آن دیگر روایت‌های حماسی که در ادبیات ایران نقش مهمی داشته را هم داریم. در این بین یکی از بیشترین آثاری که در حوزه حماسه تصویرگری شده، شاهنامه فردوسی بوده است.

آیا آثار دیگری غیر از شاهنامه فردوسی هم هستند که بتوانیم بگوییم بر موضوع مورد بحث ما تأثیر داشته‌اند؟

بله، مثلاً تاریخ جهانگشای نادری، مثلاً حمله حیدری، مثلاً کتاب شاهنشاه‌نامه که شرح جنگ‌های ایران و روس و توصیف دلاوری‌های سپاهیان ایران در جنگ با روس است و فضلعلی خان صبا، ملک‌الشعرای دربار فتحعلیشاه آن را در چهل هزار بیت در بحر تقارب سروده، و نام نقاش آن هم میرزا بابا بوده.

می‌توانیم از مکاتب نگارگری خاصی در تاریخ هنرمان نام ببریم که بیشتر به حماسه توجه کرده باشند؟

بله، مکتب تبریز بسیار به شاهنامه توجه کرده، مکتب هرات قابل تأمل است و در مرتبه بعد، مکتب تبریز صفوی. «شاهنامه دموت» در مکتب اصفهان نیز یک خرده کمرنگ‌تر اما باز هم کار شده، مثلاً هنرمندی به نام محمد زمان متعلق به این مکتب است. در دوره قاجار هم که به‌وفور با چاپ سنگی و با تصاویری که علی‌قلی خوئی و دیگران انداختند، شاهنامه به خانه بسیاری راه یافت. پیش از آن هم شاهنامه داوری را داریم که در آن داوری، پسر وصال شیرازی چند تصویر کشیده و آقا لطفعلی صورتگر شیرازی هم در آن و تصویرگری کرده. بله، این موارد در دوره قاجار، بر شاهنامه‌نگاری و شاهنامه نویسی و بازتولید این اثر تأثیر خیلی بسزایی داشته و آن را رواج داده است.

این مکاتبی که فرمودید به طور برجسته به حماسه پرداخته‌اند، چه تفاوت‌هایی با همدیگر دارند؟

ببینید تفاوت در روایت که نداریم، مثلاً فرض بگیرید که شاهنامه دموت مثلاً فضاهاش و عناصرش یک خرده متأثر از نقاشی چینی است و به همان میزان هم متأثر از نقاشی بیزانسی است.

شاهنامه دموت متعلق به کدام مکتب است؟

دموت در مکتب تبریز یک، تصویرگری شده؛ تبریز ایلخانی. از مکتب جلایری به این طرف هم که در آن «همای و همایون خواجوی کرمانی» کار می‌شود، یا در مکتب «هرات» که تصاویر بدیع‌تر می‌شود، خصوصاً در کارهای کمال‌الدین بهزاد و امیر خلیل و امثالهم که می‌بینید، تفاوت‌ها سبک‌شناختی است، که این تفاوت‌های سبک‌شناختی هم اجتناب‌ناپذیرند.

مثلاً در غرب یک روایتی از به صلیب کشیدن عیسی مسیح در نقاشی «بیزانس» یک‌جور کار شده، در «رنسانس آغازین» یک‌جور و در رنسانس پیشرفته یک‌جور دیگر، که این تفاوت‌ها در فضاسازی و رنگ و از این قبیل، به‌تناسب و به فراخور حال و هوای متفاوت، اجتناب‌ناپذیرند؛ چون دوره‌ها تغییر می‌کند و هنرمندان هم با هم فرق می‌کنند؛ اما ماهیت و جوهره آن‌ها یکی است.

ما در ادبیات حماسی، بر تقسیم‌بندی‌هایی مثل حماسه‌های ملی و حماسه‌های مذهبی تأکید داریم؛ می‌خواهم بدانم آیا می‌توانیم این تقسیم‌بندی را در نگارگری یا نقاشی ایرانی هم ردیابی کنیم؟

ببینید، نقاشی ایرانی پیوند‌دهندگی ایجاد کرده و این خصلت از دوره قاجار خیلی پررنگ‌تر هم شده؛ یعنی به همان میزان که فرهنگ ایرانی بعد از دوره صفویه که می‌خواهد استقلال خودش را پیدا کند و به این خاطر حتی از نظر اندیشه مذهبی هم متفاوت با جوامع دیگر می‌شود و تشیع را به عنوان مذهب رسمی رواج می‌دهد، این نقش نقاشی ایرانی پررنگ می‌شود و درواقع حماسه‌های مذهبی نیز در کنار حماسه‌های ملی، مطرح می‌گردند.

یعنی می‌توان به این شکل تعبیر کرد که از یک زمانی به بعد یک نوع از تصویرگری حماسی مرزبندی‌ها قبلی را برمی‌دارد و نقاشی ایرانی را همسان‌تر می‌کند؟

بله، درواقع از نظر معنایی و مفهومی به همان میزان که این پیونددهندگی را در حماسه‌های ملی جستجو می‌کند، در حماسه‌های مذهبی نیز جستجو می‌کند و به دنبال پیوند دادن جامعه است.

آیا در نقاشی ایرانی در دوره معاصر ما باز هم می‌توانیم ردپایی از حماسه‌ها پیدا کنیم؟

اگرچه بعضی از نقاشان هستند که نقاشی‌هایی از حماسه‌ها می‌کشند اما متأسفانه بسیار کمرنگ شده است.

دلیل این کمرنگ شدن چیست؟

عرض کردم دلیل آن، خصوصاً در سال‌های اخیر و چند دهه‌ای که گذشت، این است که فرهنگ ملی کمرنگ‌تر شده و به جای این‌که ملت اهمیت داشته باشد، بیشتر امت اهمیت پیدا کرده و با نمادهای ملی مبارزه شده است؛ مثل مخالفتی که با نقاشی‌های دیواری ملهم از شاهنامه در مشهد شد. این موارد تأثیراتی در جامعه هم گذاشته که در نتیجه آن ما خیلی کم می‌بینیم نقاشانی که به شاهنامه و ادبیات کلاسیک ایران و خصوصاً حماسه‌سرایی بپردازند و اگرچه از بین نرفته، اما متأسفانه باید بگویم که خیلی کمرنگ شده. اگر توجه کنید می‌بینید که نگارگری‌هایی که جسته و گریخته در این حوزه صورت می‌گیرد به صورت یک سری مربع‌های تک درگاهی است که چون ساز و کار فرهنگی منسجم ندارد، به جای این‌که یک نقش محرک در جامعه داشته باشد، عملاً به یک شی سانتی‌مانتال صرفاً زیبا تبدیل شده.

منظورتان این است که نگاه مسلط، روی سلیقه و علاقه نقاش‌ها برای پرداختن به حماسه تأثیر گذاشته؟

طبیعتاً نگاه فرهنگی حاکمیت که متأسفانه کمتر در آن به حماسه‌های ملی پرداخته شده، تأثیرگذار بوده و همه می‌دانیم که متأسفانه غرب هم خوراک‌های زیادی برای داستان‌ها و حماسه‌های خودش دارد تولید می‌کند و در مقابل جامعه ما اصلاً به این موارد نمی‌پردازد و بیشتر بر روایت‌های دینی تأکید می‌کند که طبیعتاً بر جامعه تأثیر خواهد گذاشت.

آیا خود شما در آثارتان توجه و علاقه‌ای به حماسه دارید؟

اتفاقاً یک مجموعه «زمان» دارم که به جنگ پرداخته و در آن اشاراتی به حماسه داشته‌ام، غیر از این مجموعه، به شکل و با فرمی دیگر در مجموعه «زندگی» به آن پرداخته‌ام که در آن اسطوره‌ها را در هیبت درختان سوخته و همچنان ایستاده در تندباد، نشان داده‌ام و اگرچه ساز و کار من در مجموعه‌های مختلف، متفاوت بوده، اما می‌توانم بگویم در دو مجموعه‌ای که به آن‌ها اشاره کردم طور جدی به این مسئله پرداخته‌ام.

برای شما و همکارانتان در نشریه سرمشق آرزوی موفقیت بیشتر می‌کنم و از این‌که سعی می‌کنید در این تندباد شمعی را روشن نگه‌دارید، بسیار خوشحالم.

حفظ هویت ملی و حماسیِ نقاشــی ایرانی

رضا اکبرزاده
رضا اکبرزاده

رضا اکبرزاده هیئت‌علمی، دانشکده هنر و معماری، صبا دانشگاه شهید باهنر کرمان

حفظ هویت ملی و حماسیِ نقاشــی ایرانی

نقاشی قهوه‌خانه نمادی اصیل و ماندگار محسوب می‌شود در فرهنگ و هنر این مرز و بوم.

هنرمندانی مظلوم و دل‌سوخته توانا و ماهر که از دل مردم بیرون آمده بودند در گوشه‌ای از قهوه‌خانه‌های تاریک، تنها با خلق آثاری بی‌بدیل به چنان دیدگاه عارفانه‌ای رسیده‌اند که جاویدان و همیشگی در تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان خودنمایی می‌کند.

و نیز باید به این مسئله واقف بود که با شکل‌گیری نهضت مشروطه و همراه و همگام با بیداری مردم و روشن شدن افکار عمومی، نقاشی قهوه‌خانه نیز به یک‌باره جانی دوباره یافت و به بستری مبدل شد جهت روشنگری اذهان و ایجاد آگاهی و حس مبارزه‌طلبی در مردم.

شایسته است که به شاهنامه فردوسی نیز اشاره‌ای داشته باشیم.

همان‌گونه که می‌دانید شاهنامه فردوسی در حیطه حماسه شاهکاری ارزشمند است و هیچ اثری، این‌گونه برخورد حماسی را به تصویر نکشیده و به آن نپرداخته است

ارتباط تنگاتنگ نقاشی قهوه‌خانه‌ای و شاهنامه فردوسی بر کسی پوشیده نیست و ثمره این ارتباط خلق صحنه‌هایی بی‌نظیر از داستان‌های جذاب و حماسی شاهنامه است.

علاوه بر پرداختن به داستان‌های شاهنامه فردوسی روایات مذهبی که سرآمد آن‌ها حماسه کربلا و عاشورا و امام حسین و یارانش است نیز بخش عظیمی از تاریخ نقاشی حماسی ما را به‌ویژه در نقاشی قهوه‌خانه‌ای به خود اختصاص می‌دهد

نمایش نقاشی همراه با نقل داستان، به‌راحتی قابلیت فهم را برای عوام دارا بود و این مسئله باعث شده بود تا بین نقاش و مردم کوچه و بازار، فاصله‌ای نباشد.

در مجموع و با نگاهی عادلانه می‌توان گفت که نقاشی ایرانی همواره هویت ملی و ایرانی خود را در تمامی اعصار و دوران‌ها حفظ کرده و نمایش داده است و این هویت ملی همراه با رویات مذهبی در قالب نقاشی قهوه‌خانه‌ای دوران قاجار نقش مهمی را در فرهنگ ما ایرانیان دارد.

این خصیصه و ویژگی بارز در نقاشی ایرانی برگرفته از ادامه پرداختن به هویت ملی تا اواخر دوران صفویه می‌باشد.

و با پایان دوره صفوی تحولی شگرف و قابل‌توجه در نقاشی ایرانی دیده می‌شود که نشأت گرفته از آشنایی نقاشان ایرانی با شیوه‌های اروپایی است، که به دنبال آن علاوه بر سبک و سیاق و دیدگاه شخص نقاش ابزار و وسایل و مواد اجرایی نیز تغییر زیادی را به خود می‌بینند و کاملاً غربی و اروپایی می‌شوند

این تأثیرات عظیم چنان است که در دوره قاجار به رویکرد جدیدی به نام مکتب قاجار می‌رسیم که در آن به‌راحتی می‌توان جای پای نقاشی غربی را مشاهده کرد.

و البته در این میان هنرمندانی وجود داشتند که متعصبانه و هوشمندانه، به دنبال حفظ و احیای هویت ملی و ایرانی بودند و توانستند در آن زمان به‌خوبی ایفای نقش کنند و با شکل دادن نقاشی قهوه‌خانه‌ای هویت ملی و مذهبی ما ایرانیان را در قالب نقاشی‌های حماسی به نمایش بگذارند و دوباره زنده کنند، و ارتباط خوبی را بین نقاش و مخاطب ایجاد کند...

***

*متن کامل این مطلب در شماره چهل و چهارم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.

هر انسان، یک حماسـه‌ساز

سیما حبیبی
سیما حبیبی
هر انسان، یک حماسـه‌ساز

در ذهن بیشتر آدم‌ها، همیشه قهرمانی زندگی می‌کند که می‌تواند تمام مشکلات را کنار زده و همۀ آرزوهای آن‌ها را برآورده کند.

این قهرمان، باعث امید و انگیزه در سخت‌ترین شرایط زندگی هر آدمی است. هیچ‌کس قادر نیست قهرمان زندگی‌اش را برای آدم دیگری توضیح دهد. هر کسی یک قهرمان مخصوص به خودش در درونش دارد.

آدم‌ها در تمام دوران زندگی خود در همۀ زمان‌ها، قهرمان‌های خود را دارند و فقط یک عدۀ خیلی کم هستند که قادرند آن را از درونشان بیرون آورده و برای دیگری توضیح دهند. هر وقت انسانی همراه با این قهرمان در زندگی با مشکلات می‌جنگد، می‌تواند آفرینندۀ یک حماسه باشد.

ولی ما تنها یک تعداد خیلی کم از این حماسه‌ها را می‌بینیم یا در مورد آن‌ها می‌شنویم؛ و فقط یک تعداد خیلی کم هستند که می‌توانند این حماسه را به چشم خود ببینند.

اما واقعاً حماسه در ذات خود چه می‌کند؟ فقط برآمدن از مشکلات یعنی آفرینش یک حماسه؟ در ذکر این موضوع که واقعاً نیروی زیاد در برابر بعضی سختی‌ها نیاز است و تنها یک تعداد توانسته‌اند این نیرو را از عمق وجود خودشان پیدا کنند و با آن‌ها سختی‌ها را تمام کنند، هیچ شکی نیست؛ و حماسه وقتی شکل می‌گیرد که شخصی بتواند با آن نیرو درون خود را پاک از همۀ ناخوبی‌ها نگهداری کند.

این زمان شروع آفرینش بزرگ‌ترین حماسه‌ها هست. حماسه در معنی خود معنای دلیر بودن می‌دهد. ولی نه این دلیری‌ای که افراد با نترس شدن در مقابل بعضی مسائل، مقایسه می‌کنند.

معنای دلیر بودن حماسه، شکست نفس خود از نابرابری‌هاست. زمانی انسان این توانایی را به دست می‌آورد که با شرایط خاصی می‌تواند، هر کاری انجام دهد تا زندگی خیلی بالایی با به دست آوردن هر چیزی که در اطرافش هست، برای خودش فراهم کند. این زمان هست که آن شخص دلاورانه، این امکانات را نه فقط برای خودش که برای همۀ انسان‌ها انتخاب می‌کند.

پس حماسه‌ساز کسی هست که برابری را برای همه می‌خواهد و اول خودخواهی درون خود را شکست می‌دهد. در طی زمان‌هایی که انسان با مشکلات خیلی وسیع روبه‌رو بوده، آدم‌هایی بلند شدند و یا خود حماسه آفریدند و یا شخصیت‌های حماسی را برای نشان دادن به مردم و تذکر به آن‌ها، شکل دادند.

این تنها در درون کسانی اتفاق خواهد افتاد که آن‌ها دلاوری درونی خودشان را پیدا کرده باشند.

گاهی آدم‌هایی پیدا می‌شوند که همۀ انسان‌ها برایشان یک قهرمان هستند و با شکل دادن به شخصیت ویژۀ درونشان، قهرمان هر شخصی را بیدار می‌کنند. ازجملۀ این اشخاص، شاعر قهرمان ساز اجتماعی، حافظ است. او توانسته قهرمان درونی هر انسانی را دیده و در شعرهایش صفات و ویژگی‌های آن‌ها را با تذکرات عاطفی، بیدار کند و به خاطر همین هیچ نقاشی هرگز نمی‌تواند، شعرهای او را چنان‌که عمق معنای آن‌ها را درک کند، به تصویر بکشد.

و در برابر او، شاعر حماسه‌آفرین دیگر، فردوسی هست که هر کسی می‌تواند در خیال خود، پهلوان و قهرمان داستانش را تصویر کند. او با شکل دادن به شخصیت رستم، حماسۀ درون انسان را یادآوری کرد.

شخصیت حماسه‌آفرین هر انسانی در انتخاب‌های نقش و نگارهایی که در زندگی‌اش هست، دیده می‌شود. شور و هیجان حماسه‌ای انسان‌ها خیلی ناخودآگاه در انتخاب رنگ‌ها، نقش‌ها، کلمه‌ها برای رجزخوانی در مقابل دشمن درونی و بیرونی و رفتارهای او دیده می‌شود. ما به دور از همۀ تحلیل‌ها، خیلی ساده می‌توانیم قهرمان درون آدم‌ها را در زندگی او ببینیم؛ و مهم‌تر از آن، اسلحه‌هایی که هر انسانی برای ساختن این قهرمان حماسه‌ساز در درونش انتخاب می‌کند.

پس بحث نشان دادن حماسه، فقط مربوط به یک انسان یا یک شاخه از هنر نیست. هر وقت به انسانی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم دلیری او را در ساده‌ترین انتخاب‌هایش لمس کنیم. هر قهرمانی به یک اسلحه نیاز دارد. فقط رستم نیست که با گرز و کمان و نیزه‌اش به جنگ دیو می‌رود. ما هم در درونمان اسلحه‌هایی ساختیم و آن‌ها را به دست قهرمان درونمان داده‌ایم. شاید هیچ‌وقت متوجه این ضربه‌ها که او به هر چیز مخالف با آزادی‌های حقانی ما می‌زند نشدیم؛ اما این مبارزه تا آخرین لحظۀ زندگی ما ادامه خواهد داشت.

این اسلحه‌ها می‌توانند هر چیزی باشند و قدرت قهرمان ما برای آفرینش یک حماسه، بستگی به همین سلاح‌ها دارد.

هر انسانی ذاتش، پرورش یافته تا بتواند از چیز خیلی خاصی برای دفاع از وجودش استفاده کند؛ و مسلماً اگر خلاف توانایی خداوندی‌اش، چیزی را به دست قهرمان درونش بدهد، چیزی جز شکست نصیبش نخواهد شد. در اینجا به یک نمونه اشاره می‌کنیم؛ مثل این‌که با قدرت بدنی یک نفر از او خواسته شود با یک اسلحۀ ساده و بی‌اندازه کوچک به جنگ دشمن برود. سلاح باید در اندازۀ خود قهرمان باشد و به این اشاره می‌کنیم که تمام انسان‌ها به لحاظ درونی، قوی‌ترین وجودها را دارند پس باید اندازۀ سلاح‌هایشان خیلی بزرگ باشد. این سلاح، همان چیزهایی است که اکثر نقاش‌ها تلاش می‌کنند آن را به تصویر بکشند؛ امید، شادی، آرزومندی، روشنایی ذهن…. محکم بودن در برابر مشکلات چنین سلاح‌هایی لازم دارد و چه قدرتمندانه حافظ آن‌ها را در لطافت غزل‌هایش تذکر داده. شاید تا به حال توجه نکرده باشیم که از میان غزل‌های او، سلاح‌های قهرمان حماسه‌ساز وجودمان بیرون می‌آیند و یا چه نکته‌هایی بسیار ظریف در مورد آزادگی و کشتن خودخواهی‌ها در انسان در غزل‌هایش وجود دارد؛ اما چه اندازه نقاش‌ها و مصورگران موفق بوده‌اند آن‌ها را به تصویر بکشند؟

چه رنگ یا چه نقشی می‌تواند این بزرگ‌ترین اسلحه‌های قهرمان حماسه‌ساز انسان را تصویر کند؟ و چه نقاش‌هایی می‌توانند درک حقیقی از این معناها داشته باشند؟ به نظر می‌رسد فقط کسانی می‌توانند این نمایش حماسه را به تصویر بکشند که خود، در درون خودشان قهرمان حماسه سازی داشته باشند. قهرمانی که اسلحه‌های قوی برای شکست دادن همۀ مشکلاتی که از غفلت آدم‌ها سر می‌زند را داشته باشد؛ و آن‌وقت است که قادر خواهد بود، حماسه‌ای را تصویر کند که در عمق درون بیننده‌ها، نشسته و قابل‌درک می‌شود.

پس نه حماسه سازیِ نجات‌دهنده، کار هر شخصی است و نه تصویر کردن آن در توان هر نقاشی.

و چیزی که مهم است این مطلب است که حماسه‌ها یا در خیال آدم‌ها ساخته شده و بیرون می‌آیند و یا یک انسان تمام وجودش تبدیل به یک حماسه می‌شود.

شخصیت‌هایی در تاریخ زندگی انسان وجود داشته‌اند که همۀ درونشان چنان حماسه آفرید که جسمشان هم تبدیل به نقاشی درونشان شد، کسانی که بدون هیچ شکی سلاح بزرگ انسانی را به دست قهرمان درونشان دادند و به همه، حماسه‌های بزرگ زندگی خود را نشان دادند. آن‌ها از قصه‌ها نبودند بلکه خود قصه ساز شدند. این آدم‌ها تجلی حقیقی ذات دلیرانۀ انسان هستند؛ امام حسین، تختی و کسانی مثل آن‌ها…

در کنار این‌ها افرادی هستند که توانسته‌اند عمیقاً حماسۀ انسانی را درک کنند و آن را به تصویر بکشند؛ مثل حسین قوللر آغاسی و امثال او که در نقاشی قهوه‌خانه به خلق این تصاویر پرداخت و یا هنرمندانی که در نگارگری ایرانی، این صحنه‌ها را به تصویر کشیدند.

و افرادی هم حماسه‌های درون آدم‌ها را با کلمه‌ها بیرون کشیدند مثل حافظ و فردوسی ….

قسمتی از غزلیات حافظ دربارۀ آزادگی انسان که اصل قهرمانی و آفرینندۀ حماسه هست:

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست….

و توصیف رستم دلاور در شاهنامۀ فردوسی:

از این دخت مهراب و از پور زال

گوی پر منش زاید و نیک نام

بود زندگانیش بسیار مه

همش زور باشد هم آئین فر

همش برز باشد همش شاخ یال

برزم و به ببزمش نباشد همان

کجا بارۀ او کند موی تر

شود خشک هم‌رزم او را جگر

عقاب از بر ترک او نگذرد

سران جهان را به کس نشمرد

یکی برز بالا بود فرّمند

همه شیر گیرد به خم کمر

هوا را به شمشیر گریان کند

بر آتش یکی کور بریان کند ن

کمر بسته شهریاران بود

بایران پناه سواران بود...

رجزخوانی امام حسین در کربلا:

پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستاره‌ای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم.

پدرم در جنگ بدر [با دلاوری و شجاعت،‌ دو جناح] دشمن را درهم شکست و بغض دل‌های مسلمین را شفا بخشید.

برای پدرم (امام علی علیه‌السلام)، دلاوری در جنگ احزاب و فتح است، او در این دو جنگ انبوهی از لشکریان کفر را کشته است.

ما جز کدام دسته از این آدم‌ها هستیم؟

منابع:

۱. خاکی بختیاروند، مرضیه، دلایل جذابیت شخصیت رستم در شاهنامه، زمستان ۹۱، marziyeh۹۴۴۳.blogfa.com

۲. Https://nashibofaraz.blogsky.com

۳. Https://www.tasnimnews.com

۴. Https://iqna.ir

۵.asperezart.blogfa.com

سیمای یل‌نامه‌ها در عکاسی معاصر ایران

حمیده پاک
حمیده پاک

مدرس و کارشناس ارشد عکاسی

سیمای یل‌نامه‌ها در عکاسی معاصر ایران

یادداشت

با نگاهی به ادبیات، هنر و فرهنگ ایرانی می‌توان دریافت که همواره، یکی از موضوعات مورد توجه در تاریخ هنر ایران حماسه بوده است. عکاسی نیز از ابتدا به‌عنوان رسانۀ تأثیرگذار عصر حاضر از این قاعده مستثنی نیست. شاید بتوان اولین مواجهۀ تصویری با حماسه در عکاسی ایران را در انقلاب مشروطه و عکس‌های مستندی که توسط استپان استپانیان از رهبران و مبارزین و متحصنین انقلاب مشروطه ثبت شده است دانست. به فاصلۀ چند دهه و با وقوع انقلاب اسلامی زمینه‌ای فراهم شد تا این امر بیشتر در دستور کار هنرمندان قرار گیرد. گرچه در سال‌های آغازین پس از انقلاب اسلامی تصویرگری حماسه هنوز به شکل عکاسی مستند از حضور مردم در جریانات انقلاب و پس از آن ثبت حماسه‌های میدان‌های جنگ دیده می‌شد، اما در سال‌های پس از جنگ تحمیلی،_دهۀ ۷۰ شمسی_ و درست هنگامی که در میان تب و تاب عکاسی مستند اجتماعی شکل‌های پیشروتر تصویرگری ازجمله تصاویر بر ساختۀ فتومونتاژ و عکاسی صحنه‌آرایی برای خود جا باز می‌کردند، مفهوم حماسه رنگ متفاوتی به خود گرفت. در این میان هنرمندان عکاس با استفاده از عناصر تصویری حماسی اصیل ایرانی در همۀ ابعاد حماسه، از اسطوره‌ای تا پهلوانی و حتی دینی و عرفانی تصاویر قابل‌تأملی از خود به یادگار گذاشتند. نقطه عطف استفاده از المان‌ها و نشانه‌های تصویری را می‌توان در عکس‌های پسامدرن هنرمندان پس از جنگ بررسی نمود. این نشانه‌ها اغلب شامل تصاویر زورخانه‌ای، المان‌هایی برگرفته از شخصیت‌های نقاشی قهوه‌خانه‌ای که در عکس مونتاژ می‌شدند و تصویرگری‌های کتب شاهنامه هستند که در عکس‌ها با دیگر عناصر انسانی معاصر ترکیب شده‌اند. شاید بتوان گفت که بخش اعظم تصاویر تولید شده در این دوره به بازنشانی عناصر سطحی اگزوتیک از جمله کلیشه‌های لنگ مردانه، سبیل و امثالهم تقلیل یافت و سخن درخور توجهی در خود نداشتند، اما هنرمندانی چون صادق تیرافکن، شیرین نشاط، آزاده اخلاقی، مهدی مقیم نژاد و... هر یک در آثار خود اشاراتی به پشتوانۀ تاریخی حماسی شرق اگزوتیک در تعامل با انسان بیگانه امروز داشته‌اند که از سویی با روند پسامدرن حاکم بر فرهنگ و هنر همراه بود و از سوی دیگر، توانسته بود در محافل و بازارهای هنر جهان توجهاتی را به خود جلب کند و حتی در برهه‌ای از تاریخ به قالب تثبیت شدۀ عکاسی هنری ایران بدل شود.

اما در نگاهی دیگر، در آثار هنرمندانی چون سیامک فیلی زاده و علیرضا فانی شاهد گونه‌ای دیگر از مواجهۀ هنرمند با حماسه در جهت نقد فرهنگی بخشی از جامعۀ معاصر ایران مشهود است. این تعامل منجر به شکل گرفتن ریخت‌شناسی جدید تصویری _ شمایل تاریخی در کسوتی معاصر_ شد که در برخی آثار منتج به پیدایش گروتسکی حماسی است. در هر دو مجموعه عکس من آنم که... اثر فانی و «بازگشت رستم ۲» اثر فیلی زاده با اقتباس از مؤلفه‌های شخصیت حماسی رستم از شاهنامه و ارجاع آن‌ها به گونه‌های نمادین «یلان» امروزی طنزی تلخ را به تصویر می‌کشند. حضور پهلوانانۀ رستم با محاسن، اندامی درشت و کلاه‌خود در آرکتایپ‌های ذهنی مردان ایرانی در التقاط باانفعال و رخوتی که از خود بروز می‌دهند مؤکد تکیه عوام به پشتوانه تاریخی حماسه و بی‌بهره بودن یلان و پهلوانان مثالی عصر حاضر از مؤلفه‌های پهلوانی ست که تصویری ناهمساز و ناهمگن را پیش چشم می‌آورد. همانطور که فانی در بیانیۀ نمایش آثارش می‌گوید: «این مجموعه روایتگر انسانی است با وصله‌ای ناجور از افتخارات روزهای دور و مبهم سرزمینش...باورهایش تنها، سرپوشی است بر بیهودگی روزمره‌اش.»

***

عکس: مهرانه آتشی